معنی سریالی از کیانوش عیاری
حل جدول
کارگردان فیلم بیدارشو آرزو
سیمرغ بلورین بهترین کارگردان جشنواره فجر در سال 1366
سیمرغ بلورین بهترین کارگردان جشنواره فجر در سال 1364
کارگردان فیلم بیدارشوآرزو
کارگردان فیلم خانه پدری
کارگردان سریال روزگار قریب
کارگردان فیلم سفره ایرانی
سریالی از کیانوش عیاری
روزگارقریب
روزگار قریب
فیلم کیانوش عیاری
شبح کژدم
فیلمی از کیانوش عیاری
تنوره دیو، شاخ گاو، خانه پدری، بیدار شو آرزو
آبادانی ها
تنوره دیو
لغت نامه دهخدا
کیانوش. (اِخ) یکی از دو برادر فریدون. (ناظم الاطباء):
یکی بود از ایشان کیانوش نام
دگر نام پرمایه ٔ شادکام.
فردوسی.
عیاری
عیاری. [ع َی ْ یا] (حامص) حالت و چگونگی عیار. حیله بازی و مکاری. (فرهنگ فارسی معین). فریبندگی و حیله بازی و مکاری و داغولی. (ناظم الاطباء). || جوانمردی.مروت. مردی. مردانگی. و آن یکی از طرق تربیت قدیم بوده و از اواخر قرن دوم هجری وجود داشته است. رجوع به عیار شود: اگر سیر مروت و عیاری امیر طاهر گویم قصه دراز گردد، اما یک حکایت یاد کنم. (تاریخ سیستان). || تردستی و زیرکی:
ببینی نشنوی تو قول او را
نبیند کس چنین هرگز عیاری.
ناصرخسرو.
به راه ستوران روی می بدین در
به چاه اندر افتاده از بس عیاری.
ناصرخسرو.
بادام دو چشم تو به عیاری و شوخی
صد بار به هر لحظه درکند شکسته.
سوزنی.
به عیاری توان رفتن ره عشق
که این ره دامن تر برنتابد.
خاقانی.
به عیاری ز جای خویش برجست
برابر دست خود بوسید و بنشست.
نظامی.
به عیاری برآر ای دوست دستی
برافکن لشکر غم را شکستی.
نظامی.
دیده نگه داشتیم تا نرود دل
با همه عیاری از کمند نجستیم.
سعدی.
شبی گر جهد گربه هفتاد بام
به عیاریش برنیارند نام.
امیرخسرو.
|| طراری. سرقت. دزدی: چه دانید اگر این هم ازجمله ٔ دزدانست، به عیاری درین کاروان تعبیه شده. (گلستان).
دل به عیاری ببردی ناگهان از دست من
دزد در شب ره زند تو روز روشن میبری.
سعدی.
- عیاری کردن، عیارپیشگی. عیاری را پیشه ٔ خود ساختن:
زآن طره ٔ پر پیچ و خم سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم هرکس که عیاری کند.
حافظ.
معادل ابجد
997